پانیسا در بابلسر
سلاااااااااااااااااااام عشــــــــــــــــقم...عزیـــــــــــــــــزم...نانازم روز جمعه من و بابا و شما که رفته بودیم خونه مامانی اینا تصمیم گرفتیم با مامانی و باباجی و یاسمن بریم بابلسر بگردیم... وقتی رسیدیم اول رفتیم رستوران ناهار بخوریم...اونجا برای شما هم یه صندلیه غذا بود...تا بخواد غذای ما آماده شه شما رو نشوندیم رو صندلی و ناهارتو که از خونه برات اوورده بودم رو بهت دادم...شما هم گرسنه ات بود و حسابی غذا خوردی... قربونت بشـــــــــــم جوجویه مامان... پانیسا با لب و دهن ماستی... پانیسا در حال جویدن غذا... بعد از اینکه ما هم ناهارمونو خوردیم رفتیم تو محوطه رستوران و شما با یاسمن یه کم بازی کردین...فقط حیف که هوا خیلی...
نویسنده :
مامان نلیا
20:37